وقتی از حاج علی بزاز که چندین ساله به دلیل کهولت سن و بیماری زمین گیر شده حالش رو می پرسی، یه نفس عمیقی می کشه و از نارسایی قلبی و تنفسی اش، از آرتروزی که از کودکی همراه اش بوده، از لرزش دست هاش و عدم تعادلش در راه رفتن و چندین و چند بیماری دیگه صحبت می کنه و دست آخر به زمین اشاره می کنه و میگه: با همه این حرفها، باز هم روی زمین بهتر از زیر زمینه!

فکر می کنم با تعریف این داستان کوتاه می خوام بعد از صدها پستی که از نامهربانی هات نوشتم بگم: همین که دوستم نداری بهتر از اینه که ازم متنفر باشی.