دنیای خواب دنیای عجیبیه!

گوشی تلفن رو برمیداری و با تعجب می بینی که عشقِت برخلاف همه منطق هاش داره با مهربونی صحبت می کنه. بعد از سالها تلخی و بد خلقی! سال ها از خودش روندن ها و دل شکستن ها؛ بی تفاوت به همه دوستتت دارم هات. باورت نمیشه که مهربونی رو بلد باشه. اما بلده. اتفاقا به شکل عجیبی خوب بلده! پس چرا تا به حال حتا یکبار به مهربونی صحبت نکرده؟ ندیدن که دلیل بر نبودن نیست. حتما لایق ندونسته. توی دنیای بدون محدودیت خواب، اون سمت خط تلفن و لبخند نازش رو می بینی و بال و پر باز می کنی برای پرواز. موقع خداحافظی ازت اجازه می خواد که تلفنی ببوستت. دقیقا با همون لحنی که یه بار ازش بوسه خواستی و اون ناراحت شد! "یه بوس میدی؟" میگه و با شیطنت منتظر میشه تا ببوسیش. از پشت تلفن می بوسیش. از پشت تلفن می بوستت و تمام زندگیت بوی گل یاس میده؛ موقع بهار. یه شب هم می بینی که کنار عشقش با چندتا بچه پنج، شش ساله کَفِ کوچه لِی لِی کشیدن و دارن رو شماره های یک و دو و سه می پرند. پای رفتن نداری. دلِ موندن و دیدن هم نداری. چشم هات تار میشن و زبونت لال.

من نمی دونم مرگ چه شکلی به سراغ آدم ها میاد و بهشت و جهنم چه فلسفه ای دارند. ولی حس می کنم مُردن آدم ها خیلی شبیه خوابیدن اونهاست. اگر آدم خوبی باشن چشم هاشون رو آروم می بندن و تا ابد با عشقشون تلفنی صحبت می کنند و از پشت تلفن همدیگه رو می بوسند. اما اگر پرونده شون سیاه باشه، اگر دل آدم ها رو شکسته باشن، اگر غم به دل مادرشون آورده باشن، اگر باباشون توی تمام عمرشون یه بار یه آه از ته دل کشیده باشه؛ اونوقت بعد از بسته شدن چشم هاشون باید تا ابد یه گوشه یِ برزخ بایستن و بازی لِی لِی دلبرشون با شخص دیگه ای رو تماشا کنن.

درد داره که آدم جهنمش رو توی این دنیا ببینه.


برای دانلود ترانه "شهزاده رویای من" از خانم عهدیه اینجا کلیک کنید.