زنی که برای بدست آوردنش سال ها تلاش کرده بودم التماسم رو می کنه تا دوستش داشته باشم! هر بار که این کار رو می کنه من سردتر از قبل گردنم رو راست میگیرم و بعد از صاف کردن گلوم میگم: عشق شکسته ما رو هیچ چینی بند زنی نمی تونه بند بزنه. عشق ما از روز اول هم یه سوء تفاهم بوده. باید شجاع باشیم و با قبول اشتباه مون این عشق رو برای همیشه فراموش کنیم!

بی تفاوت به اینکه چه بلایی سر اون و دلش میاد، میرم و آویزون زن دیگه ای میشم تا دوستم داشته باشه. هر کاری که در توان داشته باشم انجام میدم تا اون فقط یه لبخند بزنه. اما اون زن با غروری که انگار هیچ وقت به کسی اجازه شکستنش رو نداده نگاهم می کنه و میگه: "به یاد داشته باش که یک مرد، عشق را پاس می دارد، یک مرد هر چه را که می تواند به قربان‌گاهِ عشق می آورد، آن‌چه فدا کردنی ست فدا می کند، آن چه شکستنی ست می شکند و آن چه را تحمل سوز است تحمل می کند، اما هرگز به منزل‌گاهِ دوست داشتن به گدایی نمی رود."1میگه تنهایی رو بپذیر و اینقدر ننه من غریبم بازی درنیار! من دوستت نخواهم داشت.

بعد وقتی از من جدا میشه مثل دخترک کبریت فروش با التماس تمام کبریت هاش رو جلوی مردی که سال هاست دیگه دوستش نداره می گیره و میگه: "من سردم است و انگار هیچوقت گرم نخواهم شد. ای یار، ای یگانه ترین یار؛ آن شراب مگر چند ساله بود؟ نگاه کن که در اینجا زمان چه وزنی دارد و ماهیان چگونه گوشت های مرا می‌جوند. چرا مرا همیشه در ته دریا نگاه می داری؟" به دست و پای طرف می افته و میگه من نیازمند یک نگاهم تا آسوده خاطرم کنی! با اینکه می دونه اما نمی خواد قبول کنه مردی که دلش جای دیگه ای گیر باشه پا پس می کشه و در نیمه گشوده به روی اون بسته میشه.3

و اون مرد بی تفاوت به دل زنی که جلوش زانو زده آویزون زن دیگه ای میشه تا اینجوری همه مون رویاهامون رو در شعله ی آخرین کبریت هامون ببینیم.


1- متنی از نادر ابراهیمی

2- شعری از فروغ فرخزاد

3- تغییر یافته ی شعر مارکوت بیکل - ترجمه احمد شاملو

بعدا نوشت: عنوان بخشی از اشعار گروس عبدالملکیان است