به امیر حسین قول داده بودم که قبل از هجده سالگی اش یکی از آرزوهاش رو برآورده کنم. اون هم دو سال صبر کرد و بالاخره سهمیه اش رو برای تماشای بازی های ایران در جام جهانی خرج کرد. حالا فردا ظهر برای برآورده کردن قول من و آرزوی اون، سفر دو نفره مون از نازی آباد تا سنت پترزبورگ شروع می شه.

اول زمینی میریم اردبیل. بعد زمینی میریم باکو. بعد با هواپیما میریم  مسکو. بعد با قطار میریم سنت پترزبورگ. بعد با قطار بر می گردیم مسکو. بعد با قطار میریم کازان. بعد با هواپیما برمی گردیم باکو و بالاخره زمینی برمی گردیم اردبیل و دست آخر تهران. تقریبا بیشتر این سفر رو دو نفره انجام خواهیم داد. دو نفری که حداقل در این بُرش از زمان می تونم با اطمینان بگم که عشق مون به هم دو طرفه ست! اینکه بعدها چه اتفاقاتی بیوفته رو نمی دونم.

امیدوارم به امیرحسین خوش بگذره.

 

خورشید خانوم؛

اگر توی این بیست روزی که نیستم دلت برام تنگ شد، پا روی غرورت بذار و برام بنویس: "روزی که برگردی، همه می تونند بهت بگن که دلشون برات تنگ شده. حتا خانم فلانی و خانم بهمانی. ولی من نمی تونم!"

اما اگر همه این روزها گذشت و دلت برام تنگ نشد...؛ بیچاره من.


برای شنیدن ترانه جاده گوگوش اینجا کلیک کنید.