**این پست دارای اصطلاحات علمی- بی تربیتی ست. لطفا در خواندن آن احتیاط کنید**

در علم مهندسی مواد، تغییر شکل بر اساس نیروهای وارد شده به ماده به دو شکل "الاستیک" و "به کیرم" تقسیم می شوند. تغییر شکل "الاستیک" به نوعی از تغییر شکل ماده گفته می‌شود که طی آن بر اثر تغییر در فاصله بین پیوندهای اتمی شکل ماده تغییر می‌کند. این نوع تغییر شکل برگشت پذیر است و زمانی که بار از روی ماده بر داشته می‌شود، ماده شکل اولیه خود را باز می یابد. در نوع "به کیرم" تغییر شکل برگشت ناپذیر است. یک جسم در محدود ی تغییر شکل "به کیرم" برای اولین بار دچار تغییر شکل "الاستیک" که برگشت پذیر است خواهد شد، بنابراین جسم در بخشی از راه به شکل اولیه خود بر خواهد گشت. اما در ادامه به مرحله ی تغییر شکل "به کیرم" یا "پلاستیک" می رسد. بعد از اینکه مواد به پایان مرحله "الاستیک" و سپس مرحله "به کیرم" رسیده باشند ماده خسته شده و وارد مرحله ی "گسستگی" و "شکست" می شود.

این نوع تغییرات در زندگی روزمره انسان ها نیز مشاهده می شود. به عنوان مثال حالتی را تصور کنید که سربازان گمنام دستان شما را بسته و مشغول فیض بردن از شما هستند. با اولین مشتی که به صورت شما اصابت می کند تمام آلارم های مغزتان فعال شده و از مغز می خواهند که راه حلی برای این مشکل بیابد. اگر این کتک زدن ها ادامه یابد، بدن شما کِرِخت شده و متعاقب آن دردی را حس نمی کند. این همان مرحله ی "به کیرم" در علم مهندسی مواد است. یعنی دیگر برایتان مهم نیست که چقدر کتک تان بزنند. اما اگر کتک زدن ها ادامه یابد شما از مرحله ی "به کیرم" وارد مرحله ی "گسست" یا همان مرگ می شوید.

یا حالتی را تصور کنید که قیمت دلار از هفتصد تومان به هفتصد و سی تومان میرسد. شب از اضطراب اتفاقات ناخوشایند احتمالیِ اقتصادی تا صبح اسهال گرفته و خوابتان نمی برد. اما چند سال بعد قیمت دلار طی یک شب چهار هزار تومان بالا میرود و شما به یک وَرِتان نمی گیریدش! چرا؟ چون به مرحله ی "به کیرمِ" اقتصادی رسیده اید. ناگفته پیداست که اگر این روند هم ادامه پیدا کند شما به همان مرحله "گسست" و مرگ وارد می شوید.

کافی ست نوک جوراب شما پاره باشد! از خجالت نمی توانید کفش هایتان را از پا دربیاورید. اما اگر خدایی ناخواسته در سراشیبیِ زندگی ترمز بریده باشید، در سطل های زباله شهری به دنبال بطری خالی آب معدنی می گردید و اصلا برایتان مهم نیست که دوست و آشنایانتان شما را در آن شرایط ببینند یا نبینند. به این مرحله از زندگی، "به کیرمِ" اجتماعی میگویند.

از این نوع "به کیرم" ها در تمام جنبه های زندگی یافت می شود که "به کیرمِ" عشقی یکی از بارزترین آنهاست. وقتی سالها دلبرتان شما را آدم حساب نمی کند، وقتی تمام ابراز محبت و عشق شما را به خنده ای به سخره می گیرد، وقتی دلتنگی های شما بی اهمیت ترین موضوع در مغز او مطرح می شود؛ ویا آنقدر بی اهمیت که اصلا مطرح نمی شود، شما ناخواسته پا در مرحله ی "به کیرمِ" عشقی میگذارید. یعنی دیگر برایتان مهم نیست که دلبر چقدر نامهربانی می کند. چون وجودتان از شدت ضربات کِرخت شده است و تفاوت قدرت ضربات را حس نمی کنید. دیگر حتا گلایه هم نمیکنید و اعتقاد دارید که دردتان نهفته به ز طبیبان مدعی، باشد که از خزانه غیب دوایتان کنند. و از آنجائیکه دیرزمانیست به دلایل تحریم و گرانی دلار در خزانه ی غیب دوایی یافت می نشود، شما به مرحله ی "گسست" یا همان مرگ می رسید.

این "گسست" پایان محتومِ تمام عشق های یک طرفه ست.

 

"چرا من اینهمه کوچک هستم
 که در خیابانها گم می‌شوم 
 چرا پدر که اینهمه کوچک نیست
 و در خیابانها گم نمی‌شود
 کاری نمی‌کند که آن کسی که بخواب من آمده‌است، روز
 آمدنش را جلو بیندازد
 و مردم محله کشتارگاه
 که خاک باغچه‌هاشان هم خونی ست
 و آب حوض شان هم خونی ست
 و تخت کفش هاشان هم خونی ست
 چرا کاری نمی‌کنند
 چرا کاری نمی‌کنند"