1- قبلا نوشتن زیاد می اومد سراغم. سیریش بود! گاهی اونقدر محکم خفتم رو می چسبید که نمی تونستم ننویسم. یادمه پست شیرین و فرهاد رو توی هواپیما با یه گوشی کوچولو نوشتم. به محض اینکه هواپیما توی فرودگاه ماهشهر زمین نشست، اینترنت گوشی رو روشن و قصه رو پست کردم. اما الان خیلی وقته که نوشتن فراموشم کرده. انگار فهمیده که از این کصخل آبی گرم نمیشه. ولم کرده و رفته!

2- قبلا زیاد عاشق می شدم. برای بعضی ها، زیادی عاشق می شدم. اما الان دیوونگی هم سراغم نمیاد. انگار اون هم فهمیده که از این کصخل آبی گرم نمیشه. گاهی دلم برای اون روزها تنگ میشه.

3- بعد از آخرین عشقی که تا به امروز تجربه کردم و مادرم گاییده شد، به کار پناه بردم. به بیزینس. تصمیم گرفتم پولدار بشم. قبلا توی یک پستی انگیزه خودم رو از پولدار شدن نوشتم. الان به جایی رسیده ام که برای ادامه راه، ناچارم که فضای کارمندی رو رها کنم و تمام وقت به بیزینس ام بچسبم. برای همین شاید از سال جدید دیگه اداره نیام.

4- من خیلی دوستت داشتم. تو هم خیلی جفا کردی. یه جاهایی هم دروغ گفتی و بی معرفتی کردی. دیگه آخرهاش حس می کردم بیش از حد داره به من توهین میشه. این بود که رفتم. برای همیشه. روزها و ماههای اول خیلی برام سخت گذشت. اما گذشت.

دیگه فراموشت کردم.

اما دوست دارم.

5- پیشاپیش عیدتون مبارک.

 

"حالا که رفته ای، بیا

بیا برویم

بعد مرگت قدمی بزنیم

ماه را بیاوریم

و پاهامان را تا ماهیان رودخانه دراز کنیم

 

بعد

موهایت را از روی لب هایت بزنم کنار

بعد

موهایت را از روی لب هایت بزنم کنار

بعد

موهایت را از روی لب هایت…

 

لعنتی

دستم از خواب بیرون مانده است."