این پسری که توی عکس نیست، دولَته! یعنی اسم شناسنامه ایش احمده اما امیرحسین اون رو دولَت صدا میکنه! فکر کنم تنها اسمی که می تونه احمدِ هجده- نوزده ساله رو درست توصیف کنه همین کلمه ی دولته. دولَت، بچه ی منطقه ی اندراب افغانستانه. همسایه ی احمد شاه مسعود. من هیچ وقت افغانستان نرفته ام اما انگار یه چیزی توی آب و هوای منطقه ی اندراب و پنجشیر وجود داره که پسرهای اون منطقه از بدو تولد مرد و دخترهاشون شیرزن به دنیا میان.

دولت از وقتی اومده پیش ما فعال تر از سفارت افغانستان در ایران بوده. حتا فعال تر از اشرف غنی و دار و دسته ی مخلوع اش. دولت به محض اینکه از کار فارغ میشه زنگ میزنه افغانستان و پیگیر میشه که طالبان درپی دستگیری کدام جوان افغانستانیه و دقیقا همون جوان رو پیدا می کنه و به هزار مصیبت فراریش میده و میاره ایران تا دست طالبان بهش نرسه. حقوقش رو پیش پیش میگیره و میده به قاچاقچی ها تا اون بابا زودتر فرار کنه. هنوز پای اون شخص از مرز رد نشده، دهن من رو سرویس میکنه که براش کار پیدا کنم. اگر من کوتاهی کنم خودش شهرک صنعتی رو زیر پا میذاره و پیش پیش برای مهمان در راه، کار پیدا می کنه. دولت عادت به خوردن صبحانه نداره. اما صبح زود پا میشه و برای مهمان هایی که شب قبل یا شب های قبل ترش رسیده اند صبحانه درست میکنه. جمعه ها هم تا جایی که سایز اتاق ده متری اش اجازه میده همشهری هاش رو برای ناهار دور خودش جمع میکنه.

اینکه دولت توی سرمای زمستان هیچ وقت کاپشن نمی پوشه ربطی به قدرتش در تحمل سرما نداره. آخه پول دولت اونقدری نیست که بتونه برای تمام افغانستانی های فرار کرده از دست طالبان کاپشن تهیه کنه. معمولا کاپشن ها یک روز تن دولت هستند و از روز دوم میرن تن اولین افغانستانی نزدیک به دولت که کاپشن نداره. اوایل حس می کردم فردین بازی درمیاره و می خواد اینجوری خودش رو تو چشم بیاره اما الان باور کرده ام که آدم هایی مثل دولت اگر زیاد بشن، این دنیا جای قشنگ تری برای زندگی کردن میشه.

وقتی با دولت میری پل طبیعت یا هرجای دیگه ای، معمولا اون دوربین گوشیش رو روشن میکنه و از شما عکس میگیره و بعدا استوری میکنه، برای همین خودش توی عکس ها دیده نمیشه.