"دلمون تنگه 

 تو بیا


 مگه نگفتی سر میزنی؟

 تابستون کش میاد... تاااا میتونه

 خیلی تنگه

 با اینکه حتی پاییزم نیس


 من دیوونم درست...!

 اما من نکردم...، نفمیدم چی شد به خدا

 خیلی فک می کنیم مگه ما چیکار کردیم که میگی دیوونس؟

 قیافمون شبیه پدرزن ونگوگ شده

 دستم زیر چانه با کلاه و نگاه غم آلود!

 

 بیا گلخونه کن...، 

               ایام سرده...، 

                             وسط این همه تابستونِ قلب الاسد

 یادمون دیگه رفته اون های و هوی و نعره مستانه مون

 چن وقتیه دیگه کسی دندونامون رو ندیده

 قدیما بیش از این اندیشه عشاق میکردی 

 چن وقتیه خسیس شدی

 یهو شدی

 رفتی دیگه سر نزدی 

 انگار یادت ما رو رفته باشه

 ما اما هنوزم از یادت کم نکردیم

 نباش خسیس

 تو بیا


 من دیوونم درست

 ولی مگه توام دیوونه نبودی؟

 مگه همیشه سر نمیزدی

 ما هنوزم خیال مون جَمعه

 آخه قرارمون همینه

 میزنه بارون عاقبت

 نگرانیِ این همه نیمروز تفتون میگذره

 امید داریم

 گیرم ته دلمون گاهی یه ذره هول میکنیم

 نکنه به عمرمون قد نده

 هی میخوایم بگیم: بابا... نکن هدر

 تو بیا


 آخرش که میای

 حتی روزی که ما دیگه نباشیم

 خب حالا زودتر بیا

 نیگا 

 به خدا شاید دیگه هرگز چیزی نسرودیما

 دیروقتیه نشستیم منتظر اومدنت

 بیم از کوی او دیگه برنخیزد از رخوت بدن

 بیا او را صدا بزن

 واسه ما زشته این همه لابه التماس

 جلو دیوونه ها کلی پز دادیم که میای، زمین نمیندازی

 دیر وقتیه موندیم رو زمین

 کجا پیدات کنیم ؟

 یه بارم تو بیا


 بی اینکه ما بگردیم

 جان ما ممکنه در فضایت 

 اما از حسن شما کم نمیشه

 باشه بگو من دیوونم

 اصلا کی خواست عادی باشه هیچ وقت؟

 حیفه آخه اینهمه دور

 کی گفته دور؟

 تنگه دلمون

 تو بیا


 چشممون چن وقتیه به دره

 اگه بدونیم!"


خورشید خانوم؛

ما دیوونه ایم درست. اصلا اشکالی نداره تو هم مثل بقیه با انگشت نشونمون بدی و با تمسخر بگی دیوونه. اما با همه دیوونگی مون پیش دلمون آبرو داریم. یه عمره که فکر می کنه اگه رو بزنیم، رومون رو زمین نمی اندازی. بیا و مشت خالی مون رو باز نکن. نذار بفهمه بی اعتباریم.

این دیوونه هنوز به مهربونیت امید داره.

مهربونی کن.


پی نوشت: متن فوق بخش پایانی دیالوگ شماره 14 رادیو چهرازی می باشد که برای دانلود این بخش می توانید اینجا کلیک کنید.