اگر دوستم داشتی، یلدای امسال که اتفاقا مصادف با شب جمعه ست، بهترین شب سال می شد. صبح می زدیم به دلِ طبیعت و برای چند ساعت از این هوای کثیفِ تهران راحت می شدیم. موقع بازگشت به خونه، یه دوش می گرفتیم و دو ساعت می خوابیدیم تا شب مثل مرغ چُرت نزنیم. بعد از شام، سفره رو جمع کرده و نکرده، یه سِت کارهای خاک برسری می کردیم تا دلیل عشق بازی های بعدی مون کِرم شهوت مون نباشه. فقط به همین دلیل!

کارمون که تمام شد؛ جلوی کاناپه دوتا بالشت روی هم می گذاشتیم و آرنج هامون رو جوری که بازوهامون به هم بچسبه تکیه می دادیم و در حالی که لِنگ های هر کداممون به یه سمتی از خونه ولو شده تخمه ژاپنی می شکستیم و فیلم "کلمات و تصاویر" رو تماشا می کردیم. وسط های فیلم من با انگشت هام چندتا دونه انار رو می ترکوندم و با آب اون لُپ ها و نوک دماغت رو قرمز می کردم و بلند بلند می خندیدم.  تو می گفتی: دیوونه باز لوس شد! میذاری فیلم مون رو تماشا کنیم؟

بعد اونجایی از فیلم که ژولیت بینوشه تو چشم های اون معلم ادبیات که همیشه یِ خدا مثل من زیاد حرف می زد نگاه می کنه و میگه: نمی تونم به تو فکر کنم و یه نکته مثبت پیدا کنم، من دلم می گرفت و پا می شدم روی کاناپه، بالای سرت، می نشستم و توی سکوت، موهات رو می بافتم. نگو موهام کوتاهه و نمی تونستی! آخه اگر دوستم داشتی به خاطر دل من هم که شده کوتاهشون نمی کردی و اجازه می دادی موقع دلتنگی هام باهاشون بازی کنم و ببافم شون. وقتی موهات رو بافتم، سه تارم رو بر میداشتم و برای اولین بار برات ترانه مرغ سحر رو می زدم. بعد تو مسخره بازی در میاوردی و می گفتی یه ساله مُخ مون رو خوردی که کلاس سه تار میری فقط همینقدر بلدی؟ من فکر کردم استاد لطفی قراره برامون سه تار بزنه. سه تار رو می گذاشتم کنار و سرم رو می آوردم پایین و صورتم رو از کنار به صورتت می چسبوندم، مثل اون شب که تو توی خواب صورت ماهت رو به صورتم چسبوندی، و آروم می گفتم: دوستت دارم خورشید خانوم.

اگر دوستم داشتی...

راستی دیشب گوش چپ ام که از یک هفته پیش گرفته بود رو شستم و دیگه می شنوم.


برای شنیدن ترانه مرغ سحر استاد شجریان اینجا کلیک کنید.