ای کاش هیچ گاه نمی گفتم که دوستت دارم.

ای کاش نمی فهمیدی که تنها آرزوی زندگی ام هستی.

ای کاش نمی گفتم و نمی دانستی که چقدر دلم برای گرفتن دستان ات تنگ است.

اگر اینها و خیلی های دیگر را نمی دانستی؛ آنوقت من هر صبح که از خواب بیدار می شدم  نقشه می کشیدم که چگونه به تو بگویم که دوستت دارم. تمام طول روز نقشه ها را با خود مرور می کردم. خط به خط. گام به گام. اول مقدمه ای خواهم گفت. سپس از زیبایی هایش می گویم و از روزهای اولی که دیده بودمش. نه...! از روزی خواهم گفت که شناختمش. هرچند دیر! بعد به چشمانش نگاه کرده و می گویم که دوستش دارم.

راستی یادت هست آن شبی را که برای اولین بار گفتم که دوستت دارم. من مست بودم. مست شراب یا مست تو؛ نمی دانم. اما مستی و راستی و شهامت و حماقت ملقمه ای بودند که بیا و ببین. من برای تو نوشتم که دوستت دارم. نوشتم و قبل از ارسال پاک کردم! نوشتم و قبل از ارسال حذف کردم! نوشتم و قبل از ارسال...! نمی دانم ارسال کردم یا نه، اما تو خواندی آن پیامهایی را که هیچ گاه به مقصد نرسیدند. در جواب برای من نوشتی که دیوانه شده ام. نوشتی که حالم خوب نیست و هذیان می گویم. آن شب من از حرف های تو دلخور شدم اما تو راست می گفتی. دیگر از آن شب هیچگاه حالم خوب نشد و همواره هذیان گفتم. هذیان گفتم و تو را از خود دور کردم. هذیان گفتم و همنشینی ات را به هذیان هایِ گاه و بی گاهم باختم. هذیان گفتم و زندگی ام تاریک شد...؛ از بس که خورشید من از من فاصله گرفت. هذیان گفتم و نفهمیدم که چقدر می توانم با دوست داشتنت، بترسانمت.

اگر آن شب نگفته بودم که دوستت دارم، حالا هر صبح نقشه می کشیدم و هر شب با دلهره نقشه هایم را عوض می کردم و از نو نقشه ای جدید و نقشه ای جدیدتر می کشیدم. گاهی با اعتماد به نفس به سراغت می آمدم تا به جمله ای قال قضیه را بکنم و بگویم که چقدر دلتنگ خنده هایت هستم. اما درست یک قدم مانده به تو؛ قافیه را به نگاه جدی ات می باختم و سر درگُم باز می گشتم پشت میز نقشه کشی ام.

ای کاش هیچ گاه نمی گفتم که دوستت دارم. ای کاش نمی گفتم و همواره این امید را داشتم که با شنیدنش خوشحال شوی. که شاید بگویی تو هم تمام این مدت دوستم داشته ای و نمی توانستی آن را بر زبان بیاوری. که تو هم هزار نقشه برای گفتن دوستت دارم به من، در سر داشته ای و هر هزار را پشت ترس هایت پنهان کرده ای.

ای کاش نمی دانستی که چقدر دوستت دارم و هنوز امید در من جاری بود.

***

راستی یادم رفت بگویم که ای کاش می فهمیدی که آن غم لعنتیِ جا خوش کرده در پشت نوشته هایت چه ها بر سر این دل در به در می آورد.

ای کاش آنکه هیچ بوده برایت؛ روزی جای همه نیست هایت را پر کند. انشاا...