یه روز با هم رفتیم برای تماشا و تشویق تیم ملی فوتبال کشورمون توی جام جهانیِ روسیه. حریف اول مون مراکش بود. یادمه چندتا بازیکن داشتند که توی تیم های مطرح اروپایی توپ می‌زدند و ما بدجوری ازشون می‌ترسیدیم. از مهدی بن عطیه که توی یوونتوس بود. از اشرف حکیمی دورتموند. از حکیم زیاش و چند نفر دیگه شون.

اگر یادت باشه ما پشت نقطه کرنر نشسته بودیم و چندتا مراکشی دو ردیف بالاتر از ما. هر وقت مهدی بن عطیه از جناح چپِ خودشون و راست تیم ما توپ رو می انداخت و نفوذ می کرد و اشرف حکیمی رو پشت هجده قدم ما صاحب موقعیت می کرد مراکشی های پشت سرمون با هیجان از جاشون بلند می شدند و با صدای بلند به زبون خودشون می گفتند "سی...سی...سی..."! ما نمی فهمیدیم که چی میگن اما توی فشار حملات بازیکناشون اون "سی سی" گفتن های تماشاگراشون بدجوری توی مخ مون بود. استرس و فشار رو تحمل کردیم تا به دقیقه نود رسیدیم. خیلی وقت بود که به مساوی راضی بودیم. شاید اگر داور همون نیمه اول سوت پایان بازی رو میزد ما ناراحت نمی شدیم. اما سوت نزد تا دقیقه نود و پنج که یه ضربه کاشته گیر تیم ما اومد. موقعیت خیلی خطرناکی نبود. محلی که باید توپ رو میزدیم یه جایی نزدیکِ نقطه کرنر بود. دیگه خیالمون از باخت راحت شده بود. می دونستیم وقتی تکلیف این ضربه روشن بشه احتمالا داور سوت پایان بازی رو میزنه و مراکشی ها فرصت نمی کنند که دوباره روی دروازه ما بیان. سامان قدوس توپ رو بوسید و روی نقطه مورد نظر کاشت. فقط خدا می دونه که چرا مدافع حریف اون سانتر قدوس رو با یه ضربه ی سر شیرجه ای وارد دروازه خودشون کرد و ما رو تا ابرها به آسمون پرتاب کرد. همین یک گل کافی بود تا ما خوشبخت ترین پدر و پسر روی زمین بشیم.

یادمه بعد از بازی وقتی سوار متروی شلوغ سنت پترزبورگ شدیم، مردی که از مستی روی پاهاش بند نبود از جاش بلند شد تا صندلیش رو به ما بده. من از بد مستی روس ها زیاد شنیده بودم. ترسیدم نکنه به تو صدمه ای بزنه. برای همین با گارد و اخم لطفش رو پس زدم. یه لبخند قشنگ زد و گفت: امروز تیم شما برنده شده. همه دنیا باید به پای برنده بلند بشن. امروز شما سلطان جهانید.

امروز روز تولد کسیه که وقتی چشم هاش رو برای اولین بار باز کرد صدای "سی... سی..." گفتن همه ی حریف هام تا ابد خاموش شد. من توی همچین روزی بابای بهترین پسر دنیا شدم و این بزرگترین بردیه که من توی تمام زندگیم داشته ام. امروز من سلطان جهانم و همه ی دنیا باید جلوی پاهام بلند بشن. خوشحالم که بابای توام.

تولدت مبارک؛ زننده گل برتری زندگیم.